شب جمعه برو یکدم وضوکن/سر سجاده ات برقبله روکن/نمازی رابخوان باعشق ایزد/رضایت از خدا را جستجوکن/نمازت با ولایت هست تکمیل/توعشق آل احمد آرزو کن/بریز اشکی زخوف وخشیت حق/ دلت را از گناهان شستشوکن/دعاخوان کمیل مرتضی باش/بصیرت درکلامت گفتگوکن/نما قلبت پر از گنج معارف/برای تشنگی پرآن سبوکن/به یاد مهدی وروز ظهورش/خودت آماده یاری او کن/چه خوش اندررکاب ناب رهبر/به نزدحق توکسب آبروکن/
غروب جمعه ها بسیار دلگیر است یا مهدی/فراقت شیعه را تنگ و نفس گیر است یا مهدی/زهجرانت رسد سختی ومشکلها به این عالم/بفرما کی زمان بانگ تکبیر است یا مهدی/به روزوشب دعاخوان فرج گشتیم درهر جا/ظهورت موعدی برلطف وتقدیراست یامهدی/برایت ندبه خوان وباتوسل گریه هاکردیم/چو یعقوبی که بریوسف چنان پیراست یامهدی/نگرسیلاب هرچشمی به خونابه مبدل شد/برای مژده قرآن کنون تاویل وتفسیراست یامهدی/بیاباآن ظهورخود بشومرهم به اجدادت/برای دشمنت مولا زمان برق شمشیرا
حالا یه نفس عمیق میکشم و میگم آآآآآخـــــیش!بلاخره راحت شدم!اول که میخواستم برم مسجد میخواستم نماز رو تو خونه بخونم! ولی گفتم من که دارم میرم مسجد نمازمو همونجا بخونم. وقتی رسیدم بگذریم از تمامی حاشیه ها دعاخوان هنوز داشت مرثیه و روضه میخوند. من شروع کردم نماز خوندن که وسط نماز داشت گریهام میگرفت که خودمو کنترل کردم نمازم باطل نشه! و طبق معمول تا بغض بیشتر پیش نرفتم!اما بعدش حسابی از خجالت خودم در اومدم و خودمو کامل خالی کردم...خالی خالی...
یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت. او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما
متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند:(( ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟ )) این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی
من را به خطر انداخته است. از شما کمک می خواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشیش که از حرف های خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعا جای تاسف دارد که طوطی های شما فقط چنین عبارتی را
میان #ماهمن تا #ماهگردون تفاوت از زمین تا آسمان است!
المداح و ما أدراک ما المداح؟!
ما طلبهها وقتی به محل تبلیغی خود میرویم نخستین کاری که انجام میدهیم شناسایی #ظرفیتهای_فرهنگی موجود و بالفعل آنجاست. تعداد طلبهها، مکبّرها، موذّنها، دعاخوانها، نوحهخوانها، تعداد جلسات فعال در آنجا، شخصیتهای تاثیرگذار، و ... . هر چند الحمد لله صدایم نسبتا خوب است و بیبهره از صوت نیستم نه البته در حد #صوت_داوودی! ولی رویهام به مشارکت گرفت
شنبه ۱۰/۱۲/۹۸
از صبح مدام به برادرهایم فکر میکنم. بزرگه در حال داشتن شهر است و کوچیکه توی سربازخانه، یکی از وسطیها هم پشت باجه بانکی مجاور بیمارستان امام حسین تهران!
مادرم در مواقع عادی حسابی پیگیر غم و غصه و نگرانیهای الکی هست اما در بحران خیلی قوی و صبور میشود. این روزها اوضاع برادرها حسابی صبور و دعاخوان و خواببینش کردهاست. همان شبهای اول خواب خوبی برای حسام دیدهبود و حالا با ایمان میگوید که: بچهام پاک پاک میماند.
حدود دو ده
درباره این سایت